اضطراب چیست و چرا ایجاد می شود ؟
اضطراب همیشه منفی نیست . موقعی که ما در مورد اضطراب صحبت می کنیم بعد منفی آنرا می بینیم .درجاتی از اضطراب طبیعی حساب می شود و باعث می شود که ما تمرکز و انگیزه مان روی کاری که می خواهیم انجام بدهیم بیشتر بشود . مثلا کسی می خواهد برای امتحان رانندگی شرکت بکند یا خودش را برای مصاحبه ای آماده بکند یا می خواهد در مسابقه ی ورزشی شرکت بکند ، درجاتی از اضطراب در این فرد باعث می شود که تهییج وانگیزه در او ایجاد بشود که او برود و تمرین بکند ، برنامه ریزی و زمانبندی بکند که مثلا من برای دو هفته ی بعد چطور می توانم خودم را آماده بکنم . ما به این اضطراب تکلیف محور می گوییم . این باعث می شود که ما در کارمان بیشتر مسلط و متمرکز بشویم . یک وقتی اضطراب حالت غیر طبیعی به خودش می گیرد . این همان احساسی است که ما فکر می کنیم که احساس ناخوشایندی است یعنی یک احساس تنش فشار و یک حالتی که من ناراحت هستیم و این احساس برای من ناخوشایند است و احساس می کنم که تحت فشار هستم ، نگران هستم . ایناضطرابی که در من ایجاد میش ود یک سری ابعاد جسمی و یکسری ابعاد فکری برای من دارد . ابعاد جسمی اش به ای صورت است که ممکن است دچار لرزش دست و صدا بشویم ، حالت تعریق ، گر گرفتگی و تعریق یا اینکه احساس می کنیم که فشارمان پایین اقتاده و باید بنشینم یا علائم گوارشی مثل حالت تهوع ، دل درد ، سردرد و حتی تکرر ادرار و حالت اسهال ممکن است که در ما ایجاد بشود . اینها علائم جسمی اضطراب است . ممکن است احساس تپش قلب بکنیم و صدای ضربان قلب مان را بشنویم . وقتی اضطراب ایجاد می شود و لحظه ای که اضطراب زیاد می شود این علائم جسمی برای ما بوجود می آید . ممکن است که اضطراب یک سری علائم روحی و روانی و فکری هم داشته باشد . مثلا با صدای زنگ تلفن می پریم و فکر می کنیم که می خواهند یک خبر ناخوشایندی را به ما بدهند . یا صدای بلندی را می شنویم و بلافاصله فکر می کنیم که دارد اتفاقی می افتد . یعنی یک واقعه ی محیطی را خیلی بد و پر خطر توصیف می کند . اینکه تلفن زنگ می زند برای همه اتفاق می افتد ولی این افراد استنباط های دیگری از زنگ تلفن می کنند .می گویند که حتما می خواهند خبر مرگ کسی را به من بدهند ، حتما یک اتفاقی افتاده است ، حتما چیزی شد که می خواهند به من اطلاع بدهند . در مورد بچه ها این علائم فکری و روانی اضطراب حول و حوش یکسری چیزهایی هست . معمولا بچه هایی که مضطرب هستند ، بزرگتر از سن شان هستند و بیشتر از سن شان می فهمند . ما از بچه ی شش ساله انتظار نداریم که نگران مسائل مالی خانواده باشد ولی بچه ای که اضطراب دارد فکر می کند که نکند پول بابام تمام بشود ، نکند که ما فقیر بشویم و دچار مشکل بشویم . بچه هایی که اضطراب دارند بخصوص موقع جدا شدن از پدر و مادر دچار مشکل می شوند . البته در درجه ی اول مادر است زیرا وابستگی به مادر بیشتر است . مثلا وقتی می خواهند مهد کودک یا کلاس اول بروند و اگر این اضطراب ادامه پیدا بکند ممکن است که این مشکل تا دوره ی دبیرستان هم باشد . سربازی هم که می رود ، دانشگاه هم که می رود و ازدواج هم که می کند و در زمان جدایی و موقعیت های جدید این اضطراب را تجربه می کند . این علادم فکری بیشتر حول و حوش این است که مشکلی پیش می آید و در بچه ها این است که نکند باعث جدایی من و مادرم بشود ، نکند دزد به خانه ی ما بیاید نکند ، مادرم بمیرد نکند پدرم تصادف بکند ، نکند که در راه مدرسه دزد من را با خودش ببرد و من و مادرم از همدیگر جدا بشویم . یعنی همه اش در روی تِم جدایی می چرخد و اتفاقی باعث جدایی من و خانواده ام بشود . این احساس جدایی بیشتر با مادر است . البته بچه یک درجاتی وابستگی به اعضای خانواده دارد . چون ارتباط اولیه با مادر هست و مادر بچه را شیر می دهد و کنار بچه می خوابد، این پدیده ی دلبستگی اول بین بچه و مادر اتفاق می افتد و در درجات بعدی پدر هست و اگر خواهر یا برادر بزرگتری داشته باشند آنها هستند یا پدر بزرگ و مادر بزرگی که با آنها زندگی می کند یا یک پرستاری که از این بچه در زمان غیبت مادرش مواظبت می کند ، در واقع دلبستگی های بعدی به درجات این افراد است . ولی در درجه ی اول مادر هست . هر وقت بخواهد از کسی که به او دلبسته بشود جدا بشود ، دچار اضطراب می شود . ممکن است که این نگرانی نسبت به پدر باشد که نکند برای پدر مشکلی پیش بیاید .
.
سوال – اضطراب از چه سنی بچه ها را درگیر می کند ؟
پاسخ – وقتی که اضطراب بوجود می آید ، برای ما حالت هایی را ایجاد می کند . ما بزرگترها نیرویی بنام زبان و کلام داریم که راحت می توانیم این حالت را بیان بکنیم . مثلا می توانیم بگوییم که دلم خیلی شور می زند و احساس می کنم که بیقرار هستم و وقتی این اضطراب را به طرف مقابل منتقل می کنیم ، دیگران متوجه می شوند که ما اضطراب داریم . البته دیگران از حالت های ما هم می توانند اضطراب را بفهمند . موقعی که دست ما می لرزد یا در هم قفل می شود و حتی نگاه انسان مضطرب مشخص است و جوری محیط را نگاه می کند که انسان احساس می کند که این یک نگاه مضطرب است . ما از طریق نگاه خیلی چیزها را می توانیم متوجه بشویم . مثلا در یک نگاه حالت بدبینی وجود دارد و یک جوری کنجکاوی می کند . ما یک نگاههایی را مضطرب می دانیم و یک نگاههایی را شرمگین می دانیم . بچه ها نیروی کلامی شان خیلی قوی نیست . ما از طریق رفتار بچه ها باید بفهمیم . مثلا فکر کنید که یک بچه از سن شش ماهگی بستگی اش به مادر زیاد می شود و به مادر می چسبد و بعد وقتی بصورت سینه خیز می رود ، هر جا که مادر می رود پشت سر او سینه خیز می رود . درسن یک سالگی تا دو سالگی دائم به مادر می چسبد و دنبال او گریه می کند و بیقرار می شود ، ما به این یک اضطراب طبیعی می گوییم . اضطراب طبیعی جدایی ازسن شش ماهگی به بعد شکل می گیرد و بعد از دوسالگی کاهش پیدا می کند و ما انتظار داریم که بچه ی بالای دوسال اگر از مادر جدا می شود خیلی بیقراری نکند . اگر قرار باشد که این اضطراب خیلی شدید باشد و بیشتر از این سن ادامه پیدا بکند یعنی ببینیم که بچه ی پنج ساله هنوز در رفتن به مهدکودک مشکل دارد ، هنوز از مادر جدا نمی شود و هنوز در میهمانی ها روی پای مادر می نشیند و هنوز شبها پیش مادر می خوابد ، این اضطراب غیر طبیعی است . پس ما این اضطراب را از روی رفتارهای بچه متوجه می شویم . بچه ای که به مادر خیلی می چسبد ، مدام کنار مادر است ، دست و آستین مادر را می چسبد شبها کنار مادر می خواهد و دستهای مادر را هم در دست می گیرد و حتی اگر مادر یک لحظه بخواهد دستشویی یا حمام برود می گوید که در باید باز باشد یا من هم باید با تو بیایم . اگر مادر بخواهد او را پیش عمه یا خاله بگذارد ، بچه قبول نمی کند و مادر از رفتارهای این بچه می فهمد که این بچه اضطراب دارد.بچه ای که می خواهد از مادر جدا بشود خیلی گریه می کند و دست و پا می زند ، اینها نشانه ی اضطراب است .
منبع : کتاب کودک
کودک سرا دات کام